Click here to enlarge

پیرمرد و سالک

پیر مردی بر قاطری بنشسته بود و از بیابانی می گذشت ...

سالکی را بدید که پیاده بودپیر مرد گفت : ای مرد به کجا رهسپاری؟

سالک گفت : به دهی که گویند مردمش خدا نشناسند و کینه و عداوت می ورزند و زنان خود را از ارث محروم می‌کنندپیر مرد گفت : به خوب جایی می روی...

(ادامه داستان در ادامه مطلب)

 


برچسب‌ها: پیرمرد و سالک ,

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 2 ارديبهشت 1391 | 8:38 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد

.: Weblog Themes By VatanSkin :.